چکیده:
در سیره پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله، کسب روزی حلال و رسیدگی به معیشت زندگی از جایگاهی برخوردار بوده که بین بعضی مردم مغفول مانده است.
روزی مردی از انصار از او کمک مادی خواست. پیامبر خدا(ص) از او پرسید در خانه چیزی داری؟ مرد پاسخ داد: آری! گلیمی دارم و کاسه ای چوبین. حضرت(ص) فرمود: آنها را بیاور. مرد آنها را آورد. حضرت(ص) آنها را گرفت و فرمود: آیا کسی هست که این ها را بخرد؟ مردی گفت: هر دو را به یک درهم می خرم. پیامبر(ص) پرسید: چه کسی بیشتر می خرد؟ مرد دیگری گفت: من دو درهم می خرم. حضرت آنها را به آن مرد داد و دو درهم را گرفت و به مرد انصاری داد و فرمود: با یک درهم غذایی بخر و به خانواده ات بده و با یک درهم دیگه تیشه تهیه کن و برایم بیاور.
مرد چنین کرد. حضرت(ص) چوبی را به عنوان دسته در آن قرار داد و فرمود: برو هیزم جمع آوری کن و تا پانزده روز دیگر نزد من بیا.
مرد پس از دو هفته با ده درهم آمد و ب آن لباس و مواد غذایی خرید. پیامبر(ص) فرمود: این کار برایت از خواهش کردن بهتر است. خواهش کردن (تکدی) در روز قیامت به صورت لکه ای در چهره ات نمایان می شود.
سپس فرمود: درخواست کردن شایسته نیست مگر برای بینوای بسیار گرسنه, یا بدهکاری که قدرت پرداخت ندارد, یا صاحب دیه ای دردمند.
کسی که از دسترنج خویش بخورد, پروردگار با مهربانی به او می نگرد هرگز عذابش نمی کند و درب های بهشت به رویش گشوده می شود تا از هر دری که بخواهد وارد شود. (نگین هستی, ص 51)
تبصره: حضرت(ص) می توانست از مال خویش به آن مرد انصاری ببخشد, همانگونه که گاهی مال فراوان به کسی می بخشید ولی بخشیدن به کسی که توان کار کردن دارد را کاری درست نمی دانست و تکدی گری را ترویج نمی کرد.
ثروت اندوزی از راه باطل را نکوهش می کرد و می فرمود: «هر کس برای امت من یک شب آرزوی گرانی کند خداوند عبادت چهل ساله او را باطل می کند.»
در مقام کسب حلال تشویق می نمود و می فرمود: «کسی که از پذیرفته شدن دعاهایش شاد می شود, باید درآمدش را پاکیزه سازد همانا خداوند افرادی دین باور پیشه ور را دوست دارد.»
خارج شدن از منزل صبح زود را مستحب بر شمرد و فرمود: «صبح زود در جستجوی درآمد و نیازهای خود بروید, زیرا صبح خیزی مایه برکت و رستگاری است.» آن حضرت(ص) در دعایی فرمود: «خداوندا! صبح زود را برای امت من خجسته گردان.»(خصال صدوق، ص 383)
تجارت را با برکت می دانست و فرمود: «تاجر راستگوی امین, با پیامبران, صدیقان و شهیدان است. اگر خداوند به بهشتیان اجازه می داد تجارت عطر و پارچه می کردند.»
«پاکیزه ترین درآمد کسب تاجرانی است که هرگاه سخن می گویند, دروغ نمی گویند, هر زمان که امینشان قرار دهند, خیانت نمی کنند, اگر وعده دهند, تخلف نمی کنند, زمانی که بخواهند چیزی بخرند, از آن کالا بد نمی گویند هنگامی که بخواهند بفروشند بیش از اندازه نمی ستایند, برای تحویل معطل نمی کنند و بدهکار خود را در تنگنا قرار نمی دهند.»
برترین سرمایه را در گوسفنداری دانست و فرمود: «بر شما باد به گوسفنداری و کشاورزی که هماره مایه خیر و خوبی اند.» خود آن حضرت(ص) نیز صد گوسفند داشت که نمیخواست از آن تعداد بیشتر شوند از همین روی هر گاه بره ای متولد می شدگوسفندی را صرف خوراک خانواده خود و بینوایان می ساخت.
می فرمود: «روزی خود را در نهان زمین بجویید.» هرگاه کشاورز بذری را از راه حلال در دست خود می گیرد, فرشته ای ندا می دهد: «یک سوم برای دهقان, یک سوم برای پرندگان و یک سوم برای چهارپایان. چون آن را بر زمین می پاشد, برای هر دانه بذر, ده نیکی برایش می نویسند.چون آن را آبیاری می کند و بذر می روید گویی در برابر هر دانه, انسان مؤمنی را زنده ساخته است و تا دهقان آن کشته را درو کند, خدای تعالی او را می ستاید. چون آن را بکوبد, گویا گناهانش را له می کند. هنگامی که خرمن را باد می دهد, گناهانش نیز بر باد می روند, زمانی که آن را وزن می کند, بسان روز تولد از گناهان خارج می شود, وقتی آن محصول را به خانه می برد و اهل خانه شاد می شوند, عبادت چهل ساله را بر او می نگارند و چون از آن به گرسنه, همسایه و بیچاره یم دهد, آفریدگار او را از عذاب خود در امان نگه می دارد.»(نگین هستی, ص 52)
از او پرسیدند: «چه ثروتی بهتر است؟» فرمود: «کشته ای که صاحبش آن را بکارد, سامان دهد و روز درو زکاتش را پرداخت نماید.»
نویسنده : سید مصطفی علم خواه elmkhah@porseman.org
توصیف آفتاب
چگونه خواهد بود آگر قطره ای بخواهد توصیف دریا کند. عقل می خواهد که به او بیندیشد، خیال می خواهد که او را به تصویر بکشد و زبان که به توصیف جمال آفتاب بنشیند اما چگونه؟
راستی چگونه می توان دستاورد نهایی آفرینش، ثمره تمام و کامل هستی و خلاصه انوار و تجلیات و جودی خداوند را در قالب ناقص الفاظ و واژه ها جای داد؟
ابر انسانی که خالق هستی در حق او فرمود ( لولاک لما خلقت الأفلاک ) اگر تو نبودی هر آینه افلاک را نمی آفریدم. کسی که تا « قاب قوسین او أدنی » به خداوند نزدیک شد و مکانتی یافت که هرگز جبرئیل امین که ملک مقرب و واسطه وحی الهی بود بدان مکانت راه نیافت و با صراحت به او عرض کرد: «اگر یک موی بالاتر روم به نور تجلی بسوزد پرم.»
توصیف انسان کامل نخستین و کسی که خود فرمود: «ای علی(ع) جز خدای و تو، کسی را یارای شناختن من نیست، چگونه ممکن خواهد بود.»
پس بهتر است که لب فروبندیم و سخن کوتاه کنیم و تنها از دریچه روایات و اخباری که حکایت گر متن سیره و سنت پیامبر اعظم(ص) است اخلاق عظیم او را (إنک لعلی خلق عظیم) به نظاره بنشینیم و رفتار و اخلاق شیرین پیامبر بزرگ اسلام که اسوه و الگوی زندگی پارسایان است (و لکم فی رسول الله اسوه حسنه) فرا راه زندگی خویش سازیم و از او پیروی کنیم. در این سلسله گفتار جمله هایی کوتاه در منش و روش زندگی آفرین پیامبر خدا حضرت محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلم) بیان می شود که خواندن آن به خصوص برای نسل جوان، الهام بخش زیستی خداپسندانه و سعادتمندانه خواهد بود.
مظهر جمال
قبل از بیان ویژگی های اخلاقی و رفتاری خورشید نبوت, اندکی به توصیف ظاهری مظهر جمال خداوندی بنشینیم: در این باره آورده اند که پیشانی مبارک پیامبر گرامی اسلام بلند بود. مویش نه لخت بود و نه در هم پیچیده. محاسنش نیز انبوه بود، اما بلند نبود. ابروانش به هم پیوسته بودند، اما باریک و کشیده با مژه هایی بلند و انبوه. چشمانش درشت و سیاه بود. گونه هایش برجسته بود ، ولی متعادل، نه کم گوشت بود و نه پرگوشت. بینی اش کشیده و باریک بود. دندان های پیشین او به گونه ای متناسب از یکدیگر فاصله داشتند و از سپیدی می درخشید. چهره اش گرد، سپید، اما نمکین بود و زیر لب پایین اش خال داشت.
پیامبر اسلام خوش چهره ترین پیامبران الهی بود. گردنش نه بلند بود و نه کوتاه، زیبا بود و به سان نقره می درخشید. اعضای بدن مبارکش محکم، استخوان بندی اش درشت بود و اندامی معتدل داشت، نه کوناه قد بود و نه بلند.
شانه ها یش همچون مردان شجاع پهن بود و دوسر شانه اش موی داشت.
برگزیده ای از کتاب نگین هستی اثر حسین سیدی نویسنده : سید مصطفی علم خواه elmkhah@porseman.org
به گذشته پرمشقت خویش میاندیشید ، به یادش میافتاد که چه روزهای تلخ و پر مرارتی را پشت سر گذاشته ، روزهایی که حتی قادر نبود قوت روزانه زن و کودکان معصومش را فراهم نماید . با خود فکر میکرد که چگونه یک جمله کوتاه - فقط یک جمله - که در سه نوبت پرده گوشش را نواخت ، به
روحش نیرو داد و مسیر زندگانیش را عوض کرد ، و او و خانوادهاش را از فقر و نکبتی که گرفتار آن بودند نجات داد .
او یکی از صحابه رسول اکرم بود . فقر و تنگدستی براو چیره شده بود . در یک روز که حس کرد دیگر کارد به استخوانش رسیده ، با مشورت و پیشنهاد زنش تصمیم گرفت برود ، ووضع خود را برای رسول اکرم شرح دهد ، و از آن حضرت استمداد مالی کند. با همین نیت رفت ، ولی قبل از آنکه حاجت خود را بگوید این جمله از زبان رسول اکرم به گوشش خورد : " هرکس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک میکنیم ، ولی اگر کسی بینیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوقی دراز نکند ، خداوند او را بینیاز میکند " . آن روز چیزی نگفت ، و به خانه خویش برگشت . باز با هیولای مهیب فقر که همچنان بر خانهاش سایه افکنده بود روبرو شد ، ناچار روز دیگر به همان نیت به مجلس رسول اکرم حاضر شد ، آن روز هم همان جمله را از رسول اکرم شنید : " هرکس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک میکنیم ، ولی اگر کسی بی نیازی بورزد خداوند او را بینیاز میکند " . این دفعه نیز بدون اینکه حاجت خود را بگوید ، به خانه خویش برگشت . و چون خود را همچنان در چنگال فقر ضعیف و بیچاره و ناتوان میدید ، برای سومین بار به همان نیت به مجلس رسول اکرم رفت ، باز هم لبهای رسولاکرم به حرکت آمد ، و با همان آهنگ - که به دل قوت و به روح اطمینان میبخشید - همان جمله را تکرار کرد .
این بار که آن جمله را شنید ، اطمینان بیشتری در قلب خود احساس کرد . حس کرد که کلید مشکل خویش را در همین جمله یافته است . وقتی که خارج شد با قدمهای مطمئنتری راه میرفت . با خود فکر میکرد که دیگر هرگز به دنبال کمک و مساعدت بندگان نخواهم رفت . به خدا تکیه میکنم و از نیرو
و استعدادی که در وجود خودم به ودیعت گذاشته شده استفاده میکنم ، واز او میخواهم که مرا در کاری که پیش میگیرم موفق گرداند و مرا بی نیاز سازد .
با خودش فکر کرد که از من چه کاری ساخته است ؟ به نظرش رسید عجالة این قدر از او ساخته هست که برود به صحرا و هیزمی جمع کند و بیاورد و بفروشد . رفت و تیشهای عاریه کرد و به صحرا رفت ، هیزمی جمع کرد و فروخت . لذت حاصل دسترنج خویش را چشید . روزهای دیگر به اینکار ادامه داد ، تا تدریجاتوانست از همین پول برای خود تیشه و حیوان و سایر لوازم کار را بخرد . باز هم به کار خود ادامه داد تا صاحب سرمایه و غلامانی شد .
روزی رسول اکرم به او رسید و تبسم کنان فرمود : " نگفتم ، هرکس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک میدهیم ، ولی اگر بینیازی بورزد خداوند او را بینیاز میکند "( 1 )
پاورقی :
. 1 اصول کافی ، ج 2 ، صفحه 139 - " باب القناعة " . و سفینة البحار ، ماده " قنع " .
رسول اکرم " ص " وارد مسجد ( مسجد مدینه ( 1 " شد ، چشمش به دو اجتماع افتاد که از دو دسته تشکیل شده بود ، و هر دستهای حلقهای تشکیل داده سر گرم کاری بودند : یک دسته مشغول عبادت و ذکر و دسته دیگر به تعلیم و تعلم و یاد دادن و یاد گرفتن سرگرم بودند ، هر دو دسته را از نظر گذرانید و از دیدن آنها مسرور و خرسند شد . به کسانی که همراهش بودند رو کرد و فرمود :
: " این هر دو دسته کار نیک میکنند وبر خیر و سعادتمند " . آنگاه جملهای اضافه کرد : " لکن من برای تعلیم و داناکردن فرستاده شدهام " ، پس خودش به طرف همان دسته که به کار تعلیم و تعلم اشتغال داشتند رفت ، و در حلقه آنها نشست./ داستان راستان
مقاله حاضر به این سوال پاسخ مى دهد که پیامبر اسلام(ص) چگونه توانست در فرصتى اندک و با امکاناتى ناچیز, آن چنان تغییراتى در سطح فرد و جامعه پدید آورد که پس از مدتى, جامعه اى کاملا متفاوت با آن چه پیش از آن بود به وجود آمد؟
این مقاله با طرح نظریه محتواى باطنى انسان سعى مى کند تا گام هاى اولیه را, با استفاده از داده هاى تاریخى, جهت طرح یک نظریه توسعه نوین بردارد.
مقدمه
یکى از ابعاد زندگى پیامبر اسلام(ص) که کمتر مورد توجه قرار گرفته است, شیوه آن حضرت در تبدیل جامعه جاهلى به جامعه اسلامى است.
پاسخ به این پرسش که: پیامبر اسلام(ص) چگونه توانست در فرصتى اندک و با امکاناتى ناچیز, آن چنان تغییراتى در سطح فرد و جامعه به وجود آورد که پس از مدتى, جامعه اى کاملا متفاوت با آن چه پیش از آن بوده است, پدید آورد, هر چه باشد, پاسخ به مشکلات عصرما و جامعه ما است. توضیح این که: اگر مهم ترین دغدغه انسان امروز, مسئله ((توسعه)) در ابعاد مختلف فرهنگى, سیاسى و اقتصادى است و منظور از توسعه نیز حرکت از وضع نامطلوب موجود به سمت وضع مطلوب است, کسى که از همه بهتر, سریع تر و دقیق تر به انجام چنین امرى موفق شده است, پیامبر عظیم الشإن اسلام(ص) است. بایسته است که براى آزمون این ادعا, نگاهى هر چند گذرا به محیط پیدایش اسلام و اقداماتى بیفکنیم که حضرت ختمى مرتبت(ص) در این جهت انجام داده است.
شاخص هاى مورد بررسى, مقولات: فرهنگ, سیاست و اقتصاد خواهد بود. این شاخص ها براساس این مفروض مبناى بحث هستند که اندیشه, ثروت و قدرت, سه ضلع مثلثى را تشکیل مى دهند که نشان دهنده سیماى تمدنى جوامع مختلف است. پیش فرض دیگر نگارنده این است که ((توسعه)) امرى قاعده مند است, براین اساس مى توان در پرتو مطالعه جوامع توسعه یافته به طور نسبى به این قواعد دست یافت.
فرضیه مورد آزمون این است که حضرت محمد(ص) در جریان تغییر, تبدیل و گذار از جامعه جاهلى به جامعه اسلامى از شیوه فرهنگى بهره جسته است; به بیان دیگر, در رإس اقدامات آن حضرت, اقدامات فرهنگى و محتوایى قرار داشته و به تعبیر امروزه, آن حضرت از تئورى فرهنگى, استفاده کرده است. براساس این نظریه, پس از آن که فکر, اندیشه و باور انسان تغییر کرد, رفتار و کردار او نیز تغییر خواهد کرد, لذا تغییر در محتواى باطنى انسان ها عاملى سرنوشت ساز به شمار مىآید. حتى وقتى پیامبر(ص) تشکیل حکومت داد, باز هم به فکر و فرهنگ, اولویت و اولیت مى داد. چارچوب نظرى این بحث در نظریه ماکس وبر و سیدمحمد باقر صدر قابل پى گیرى است, که در ادامه از آن ها سخن خواهیم گفت:
بنابراین مباحث ما از این قرار خواهد بود:
1) چارچوب نظرى;
2) جاهلیت و ویژگى هاى آن;
3) مدینه النبى و ویژگى هاى آن;
4) نتیجه گیرى.
1) چارچوب نظرى
در یک نگاه کلى مى توان نظریات و تئورىهاى ارائه شده درباره علل و عوامل توسعه و عدم توسعه را در چهار گروه طبقه بندى کرد1)
الف ـ تئورىهایى که در بررسى مسائل عقب ماندگى و توسعه فقط به عوامل درونى و داخلى توجه دارند; نظیر تئورى دوگانگى اقتصادى و اجتماعى ((سینگر)), تئورى مراحل رشد ((رستوRostow)(( )تئورى ((ماکس وبرMax weber)(()و نظریه محتواى باطنى انسان از ((سیدمحمدباقر صدر)).
ب ـ تئورىهایى که علل و عوامل عقب ماندگى کشورهاى جهان سوم را در خارج از این جوامع جست وجو مى کنند و در واقع فقط به علل خارجى توجه دارند; نظیر تئورى امپریالیسم به مثابه آخرین مرحله سرمایه دارى ((لنینLenin)(( )تئورى امپریالیسم ((کائوتسکىkautsky)((),تئورى امپریالیسم و اقتصاد جهانى از ((بوخارینBukharin)(() و تئورى انباشت سرمایه از ((رزا لوکزامبورگLuxemburg).(( Rosa )
ج ـ تئورى هایى که در بررسى علل و عوامل عقب ماندگى کشورهاى جهان سوم,هم به علل داخلى توجه دارند و هم به علل خارجى, ولى بر علل خارجى بیشتر تإکید مى کنند. این تئورىها که به تئورىهاى نئوامپریالیستى مشهور شده اند, بیشتر از سوى کسانى مطرح شده که یا خودشان ((مارکسیست)) بوده اند و یا گرایش هاى مارکیستى داشته اند; نظیر تئورى مبادله نابرابر از ((امانوئل والرستینImmanuel Wallerstein)(() و تئورى ساختار امپریالیسم از ((گالتونگGaltung).(( )
د ـ نظریه هایى که در تبیین علل عقب ماندگى کشورهاى توسعه نیافته سهم بیشتر رابه علل داخلى مى دهند; نظیر تئورى توسعه نابرابر از ((سمیرامینSamir Amin)(( ) و نظریه انسجام درونى از ((محمود سریع القلم)).
گفتنى است پیش از ارائه نظریه هاى جدید در باب توسعه یافتگى و توسعه نیافتگى,عمدتا در متون قدیمى به نظریه هایى برمى خوریم که در بررسى ظهور و سقوط تمدن ها و ویژگى نظام هاى سیاسى, به عوامل محیطى توجه زیادى دارند; نظیر آن چه منتسکیو در ((روح القوانین)) مطرح کرده است و یا این که به مسائل نژادى پرداخته اند; نظیر آن چه ((گوبینو)) بر آن اصرار داشت, ولى این نظریه ها اکنون طرفداران جدى ندارند.
با دقت نظر بیشتر درباره تئورىهاى مذکور مى توانیم آن ها را به یک طبقه بندى دوگانه برگردانیم: نظریه هایى که در آن ها به اراده انسانى, به عنوان عامل و عنصر کلیدى توجه شده است و تئورىهایى که قائل به نوعى جبرگرایى بوده و در حرکت تاریخ جایگاه و نقشى اساسى براى اراده انسان در نظر نمى گیرند.
طرفداران نظریه هاى جبرگرایانه با طرح مسئله شرایط جغرافیایى, استعمار, نژاد و یا قضا و قدر و مسئله سرنوشت, در مفهوم تحریف شده و نادرست آن, خیال خویش را آسوده کرده و با توجیه تنبلى خود و عدم مطالعه و کنکاش در علل و عوامل عقب ماندگى خویش, همه تقصیرها را بر عهده چیزى مى گذارند که در بهترین شرایط, خود, معلول عقب ماندگى است و نه علت اصلى آن. جالب توجه است که پیامبر اسلام(ص) در نظریه توسعه خویش, تمامى نظریه هاى جبرگرایانه را به گوشه انزوا راهنمایى نمود, چه آن که شرایط محیطى و جغرافیایى, شرایط ژنتیکى, شرایط آب و هوایى و حتى شرایط نظام جهانى و سیستم بین المللى, همه و همه مغلوب تلاش هاى مسلمانان شدند و نسبت به شرایط آن روز, در وضعیت اجتماعى, فرهنگى و سیاسى و اقتصادى جزیره العرب تحول اساسى پدید آمد.
در این جا فرصت پرداختن به تمامى نظریه هاى یادشده نیست, از این رو فقط به توضیح برخى دیدگاه ها, آن هم به میزانى که براى مباحث این پژوهش ضرورت دارد, اکتفا مى کنیم. به عنوان مقدمه توجه به مفهوم ((توسعه)) ضرورى مى نماید.
براى توسعه تعریف هاى گوناگونى ارائه شده است. این امر ضمن طبیعى بودن, ناشى از تفاوت دیدگاه ها, مفروضات, چارچوب هاى نظرى و زوایاى دید نسبت به یک مسئله است. برخى از این تعاریف عبارت اند از:
الف ـ توسعه به معناى ارتقاى مستمر کل جامعه و نظام اجتماعى به سوى زندگى بهتر و یا انسانى تر است]...] براى درک معناى درونى توسعه باید حداقل سه ارزش اصلى به عنوان پایه فکرى و رهنمود عملى در نظر گرفته شود. این ارزش هاى اصلى عبارت اند از: معاش زندگى, اعتماد به نفس و آزادى که نمایانگر هدف هاى مشترکى هستند که به وسیله تمام افراد و جوامع دنبال مى شود.(2)
ب ـ توسعه به فراگردى گفته مى شود که در آن جامعه از وضع نامطلوبى به وضع مطلوبى متحول مى شود. این فراگرد تمامى نهادهاى جامعه را در برمى گیرد و ماهیت آن اساسا آن است که توان و ظرفیت بالقوه جامعه به صورت بالفعل در مىآید; به عبارت دیگر, در فرآیند توسعه استعدادهاى سازماندهى جامعه از هر جهت بارور و شکوفا مى شود, چه از نظر اقتصادى و چه از نظر اجتماعى, فرهنگى و سیاسى.(3)
ج ـ توسعه بهینه سازى در استفاده از نیروهاى بالقوه مادى و انسانى یک اجتماع است.(4)
در همه این تعاریف, مفهوم ایجاد شرایط مناسب براى افراد و جوامع در کلیه وجوه انسانى مورد نظر است. بنابراین, ضمن پذیرفتن اختلاف در نظر و منظر, از این جهت مکمل یکدیگر بوده و متناقض نیستند. گو این که در هر گروه , ملت و امتى, جهان بینى مهم ترین عنصر جهت دهنده به توسعه به شمار مى رود. در این پژوهش مراد ما از توسعه, توسعه در معناى کلان و عمومى آن است که شامل ابعاد فرهنگى, سیاسى, اقتصادى, اجتماعى و فردى مى گردد; به بیان دیگر, توسعه کمى و کیفى درهمه ابعاد که نتیجه آن آبادانى همه جانبه است.
با توجه به مباحث بعدى این پژوهش که حول محور شاخص هاى جامعه جاهلى, به مثابه یک جامعه توسعه نیافته, و شاخص هاى جامعه اسلامى مدینه النبى, به مثابه یک جامعه توسعه یافته است, لازم است در این قسمت از بحث به مهم ترین شاخص هاى توسعه یافتگى و عقب ماندگى در برخى از نظریه ها, توجه کنیم.
سریع القلم که ((نظریه انسجام درونى)) را در تبیین دلایل خویش مبنى بر اولویت و اهمیت ((عوامل و نظام داخلى)) نسبت به ((عوامل و نظام خارجى)) در توسعه ارائه کرده است, مشتقات توسعه یافتگى را ذیل چهار مولفه برشمرده است5)
الف ـ مشروعیت: محصول حل بحران مشروعیت, مشتقات زیر است: 1ـ انتقادپذیرى; 2ـ جامعه بزرگ تر از حکومت; 3ـ تحمل اندیشه هاى متفاوت ; 4ـ اصلاح پذیرى; 5ـ اعتماد به نفس; 6ـ حساسیت به زمان; 7ـ شکل گیرى هیئت حاکمه به جاى حکام; 8ـ همسویى منافع عموم مردم با منافع هیئت حاکمه; 9ـ وجود انسان هاى کیفى در کار حکومت و مملکت دارى.
ب ـ نگرش عقلایى: محصول نگرش عقلایى, مشتقات ذیل خواهد بود: 1ـ دقت و محاسبه; 2ـ آینده نگرى; 3ـ نهادینه شدن مطلوبیت و کارآیى; 4ـ فردگرایى مثبت; 5ـ مدیریت به جاى کنترل; 6ـ کنترل احساسات; 7ـ یادگیرى و عبرت آموزى از گذشته; 8ـ وطن دوستى; 9ـ نخبه پرورى.
ج - نظام تربیتى: نظام تربیتى یک جامعه توسعه یافته و یا خواهان توسعه, به مشتقات زیر توجه دارد و براساس آن ها سازماندهى مى شود: 1ـ یادگیرى کار جمعى; 2ـ تفکر استقرایى; 3ـ توجه به نظم و سیستم; 4ـ حامل حافظه تاریخى بودن; 5ـ تحمل; 6ـ نظام قانونى پویا; 7ـ نسبى گرایى; 8ـ پدیده شناسى; 9ـ اخلاق و مسئولیت اجتماعى; 10ـ فضیلت هاى اجتماعى; 11ـ هویت مستحکم.
د ـ راه ها و کاربردها: در این مورد مشتقات زیر مورد توجه خواهد بود: 1ـ سیاست زدایى از پروسه تصمیم گیرى; 2ـ توان ترکیب و تبدیل; 3ـ نگرش بین المللى; 4ـ حساسیت به رقابت; 5ـ متنوع سازى منابع تولید و درآمد; 6ـ سخت کوشى; 7ـ عینیت پذیرى; 8ـ مدیریت و سازماندهى; 9ـ دولت ناظر و سالم.
((آلکس اینکلسAlex Inkeless)(() در مطالعات خویش درباره کشورهاى گوناگون, به الگوى ویژه اى براى ((انسان مدرن)) اشاره مى کند. وى یک طیف از نوگرایى را ـ میان صفر و صد ـ براى اندازه گیرى چنین الگوى تثبیت شده اى از عنصر شخصیت در میان افراد مدرن به وجود آورد. طبق نظر اینکلس, مشترکات انسان مدرن به شرح زیر است:
1 ـ آمادگى براى کسب تجارب جدید;
2 ـ استقلال روز افزون از چهره هاى اقتدار مانند والدین و روساى قبایل;
3ـ اعتقاد به علم;
4ـ تحریک پذیرى;
5ـ برنامه ریزى بلند مدت;
6ـ فعالیت در سیاست هاى مدنى.(6)
برخى از محققان مانند ((ماریان لوىMarion levy)(() بر مبناى رهیافت جامعه شناختى به مقایسه جوامع نسبتا مدرن و غیر مدرن دست زده اند. لوى ویژگى هاى جوامع نسبتا مدرن و غیر مدرن را به این شرح بررسى مى کند:
مختصات جوامع غیر مدرن عبارت اند از: درجه پایین تخصص, سطح بالاىخودکفایى, وجود هنجارهاى فرهنگى مبتنى بر سنت, خاص گرایى, تإکید نسبتا کمتر بر گردش پول, حاکم بودن هنجارهاى خانوادگى نظیر وجود روابط غیر رسمى در چهارچوب ساختارهاى رسمى و جریان یک طرفه کالا و خدمات از مناطق روستایى به مناطق شهرى.
در نقطه مقابل, ویژگى هاى جوامع نسبتا مدرن عبارت اند از: درجه بالاى تخصص, وابستگى متقابل سازمان ها, هنجارهاى فرهنگى مبتنى بر منطق گرایى و عقلانیت, عام گرایى, ویژه نگرى کارکردى, درجه بالاى تمرکز, تإکید نسبتا بیشتر برگردش پول, نیاز به جداسازى بوروکراسى از سایر نهادها و جریان دو طرفه کالا و خدمات میان شهر و روستا.
نظریه لوى, درمقایسه با نظریه سریع القلم, عمدتا بر شاخص هاى مادى تإکید کرده است. روشن است که در بررسى جامع مدینه النبى نظریه سریع القلم باید مدنظر قرار گیرد تا نظریه لوى, چه این امرى روشن است که انقلاب صنعتى بعد از رنسانس اتفاق افتاده است و توسعه صنعتى به معناى مدرن آن را نمى توان از جامعه چهارده قرن پیش انتظار داشت, اما مى توان شاخص هاى حرکت از اقتصاد شبانى به اقتصاد روستایى را نشان داد.
دکتر همایون الهى مشخصه هاى کشورهاى عقب مانده در قرن بیستم را, چنین برشمرده است: 1ـ وابستگى و دوگانگى اقتصادى; 2ـ فرار سرمایه ها; 3ـ فرار مغزها; 4ـ وارد کننده کالاها به صورت غیر متوازن; 5ـ صادر کننده مواد خام; 6ـ ضعف علمى; 7ـ رشد بالاى جمعیت; 8ـ پایین بودن سطح درآمد سرانه و توزیع ناعادلانه آن; 9ـ وجود صنعت وابسته; 10ـ پایین بودن سطح آموزش و بالا بودن در صد بیسوادى; 11ـ بیکارى, به ویژه بیکارى پنهان; 12ـ نامطلوب بودن وضع بهداشت; 13ـ فقر عمومى; 14ـ تک محصولى بودن; 15ـ وابستگى به تجارت جهانى; 16ـ گسترش غیر عادى بخش خدمات; 17ـ بالا بودن بدهى هاى خارجى; 18ـ یک جانبه بودن تجارت جهانى; 19ـ شالوده هاى نامناسب اجتماعى; 20ـ تشکیلات نامناسب ادارى; 21ـ ناهماهنگى رشد اقتصادى; 22ـ پایین بودن بازده تولیدات کشاورزى; 23ـ عدم امکان گسترش تجارت با سایر کشورها. (7)
ماکس وبر در اخلاق پروتستانیزم و روحیه سرمایه دارى, از توسعه یافتگى سرمایه دارى در کشورهاى جهان تحلیلى ارائه داده است که قطع نظر از ادعاهاى قابل مناقشه وى, اصل چارچوب آن براى این پژوهش قابل استفاده است. به نظر وبر اعتراضى که از سوى کسانى چون لوتر و کالون به سنت هاى مسیحى شد, سبب قرائت جدیدى از مسیحیت گردید و این تحول فرهنگى (مذهبى) سبب رویکرد جدیدى به دنیا و تلاش هاى اقتصادى شد. با استفاده از این چارچوب مى توانیم بگوییم تلاش هاى پیامبر اسلام(ص) سبب تغییر محتواى باطنى و باورهاى اعراب و متعاقبا زمینه ساز پیدایش جامعه نوین اسلامى شد.(8)
سیدمحمدباقر صدر در بحث سنت هاى الهى در قرآن,(9) با استفاده از آیه ((ان الله لایغیرما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم))(10) این نظریه را مطرح کرده است که: علت العلل تمامى تغییر و تحولات, خواست و اراده خود انسان است. این خواست و اراده هنگامى که در کنار یک اندیشه جدید قرار گرفت , سمت و سوى آن تغییر مى کند.
به نظر شهید صدر, انسان ها (و به تبع آن جوامع) , با توجه به ایدهآل هاى خودشان به سه دسته تقسیم مى شوند:
دسته اول: انسان هایى که ایدهآل هاى خودشان را از واقعیت هاى عینى و خارجى مى گیرند. این انسان ها وراى وضع موجود, آرزوى رسیدن به هیچ مقصود دیگرى را ندارند و تمام همت آن ها به دست آوردن غذا, مسکن و لباس است. از نظر این افراد آینده چیزى جز تکرار گذشته نیست و بنابراین پیشرفت و توسعه در این دیدگاه فاقد معناى روشن و بلکه بى معنا است. این جوامع در چنبره تقلید و سنت هایى خشک و لایتغیر گرفتارند و در طول قرن ها هیچ تغییرى درآن ها راه نمى یابد. قرآن درباره این گونه افراد و جوامع مى گوید:
قالوا حسبنا ما وجدنا علیه آبإنا إولو کان آبإهم لا یعلمون شیئا و لا یهتدون;(11)
گفتند: راه پدرانمان را که یافته ایم ما را بس است. آیا اگر پدران آنها, نادان و گمراه بودند باز هم آن ها را بس است؟
قالوا إجئتنا لتلفتنا عما وجدنا علیه آبإنا و تکون لکما الکبریإ فى الارض و ما نحن لکما بمومنین;(12)
(به موسى و هارون) گفتند: آیا شما آمده اید تا ما را از راهى که پدرانمان را بدان راه یافته ایم باز دارید و شما روى زمین بر ما بزرگى کنید؟ و ما به شما ایمان نخواهیم آورد.
از نظر قرآن دو علت براى انتخاب چنین ایدهآلى توسط مردم, ذکر شده است: یکى انس و عادت و دیگرى سلطه حکومت هاى طاغوتى و استبدادى, چرا که حاکمان مستبد مردم را به عبادت خود فرامى خوانند و آن ها را از ارزش هاى الهى و انسانى تهى مى کنند:
و قال فرعون یا إیها الملا ماعلمت لکم من اله غیرى;(13)
فرعون گفت: من جز خودم, خدایى را براى شما نمى شناسم.
قال فرعون ماإریکم الا ما إرى و ما إهدیکم الا سبیل الرشاد;(14)
فرعون گفت: من به شما جز آن چه نظر و رإى شخصى خودم ایجاب کند, نشان نمى دهم و البته آن چه نظر من است تنها راه هدایت است.
این جوامع یا در اثر یک حمله خارجى از بین مى روند, یا تسلیم ایدهآل جدیدى مى شوند که ممکن است ایدهآلى نجات بخش و یا گمراه کننده باشد; چنان که وضع مردم با پذیرش ایدهآل جدیدى که پیامبر اسلام(ص) آورده بود, متحول شد .
دسته دوم: انسان هایى که علاوه بر نیازهاى محدود مادى, از ایدهآل هاى معنوى بسیار محدود هم برخوردارند, ولى محدود را به جاى نامحدود و مطلق مى پندارند, در جوامعى که این انسان ها زندگى مى کنند حرکت جامعه تا زمانى است که به ایدهآل جدید برسد و به محض رسیدن به آن, از حرکت باز مى ایستد. در این مورد شهید صدر جوامع غربى را مثال مى زند که اهداف خوبى همانند آزادى را در نظر داشتند, اما این اهداف چون محدود بود, سبب انحطاط جوامع غربى شد; به این بیان که: این ها حرکتشان را تا رسیدن به آزادى ادامه دادند و چون آن را هدف خودشان قرار داده بودند, و نه ابزارى براى رسیدن به کمالات بالاتر و برتر, هرکدام از آزادى به نحوى استفاده کردند. به نظر شهید صدر ((آزادى قالب است, همراه آزادى ما احتیاج به محتوا داریم]...] وقتى ندانستیم قالب آزادى براى چه محتوایى ساخته شده, همین آزادى بدبختى هاى خطرناک و بزرگى به بار مىآورد)).(15)
این ایده آل چهار مرحله دارد:
الف ـ مرحله نوآورى و تجدد که در آن ایدهآل حکم آرزو را دارد;
ب ـ مرحله اى که مردم به ایدهآلى که مى خواستند (مثلا آزادى) مى رسند;
ج ـ مرحله توقف و امتداد تاریخى, در این مرحله طبقه مترف, آسایش طلب و متنعم پدید مىآید;
د ـ مرحله تسلط ستمگرانى که هیچ گونه عهد و پیمانى را رعایت نمى کنند.(16)
دسته سوم: انسان هایى که ایدهآل و آرمانشان ((الله)) است. این انسان ها ضمن این که به ایدهآل نوع اول و دوم توجه دارند, اما آن ها را در جهت و خواست ایدهآل مطلق و نامحدود; یعنى ((خدا)) مى خواهند, چون دنیا را مزرعه آخرت مى دانند:
یا إیها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه;(17)
اى انسان تو با کوشش و تلاش پى گیرت در عبادت و خدمت, سرانجام به ملاقات پروردگارت نایل خواهى شد.
نجف لک زایى / عقیدتی سیاسی سازمان اتکا به نقل از: http://www.rasoolazam.com/fa/data/85/2/000060.php